جنبش زنان در كل جهان با اعتراض به تبعیض جنسیتی شكل گرفته است. اگرچه زنان به طور فعال درسایر جنبش ها مانند جنبش های ملی و جنبش ضد بردهداری، علیه انواع دیگر تبعیض مشاركت فعال داشتند، اما دیر یا زود دریافتند كه در بطن جنبش های ضد تبعیض، خود زنان به خاطر جنسیتشان با تبعیض جنسیتی مواجه اند. اگرچه مبارزهی زنان علیه تبعیض جنسیتی مبارزهای طولانی و نسبتا پرثمر بوده است، اما دیری نپایید كه فمینیسم سیاه وجود تبعیض در این جنبش ضد تبعیض را به چالش كشید.
طرح تئوری اینترسکشنالیستی گشایش دربی بود برای شنیدن صدای زنان بی صدا یا کم صدا در میان غریو صدای زنان فمینیست غالب. این فمینیسم غالب در غرب می تواند فمینیست سفیدپوست غیر فقیر باشد. در كل جھان نیز می تواند فمینیسم زنان کشورھای قدرتمند مثل کشورھای غربی باشد . لیكن برای ما در مقیاس کوچک تر و محلی تر، فمینیست غالب می تواند فمینیسم ایرانی مرکز محور باشد کە گاھاً بجای ھم دلی، عملا در تقابل با فمینیسم ملیت ھای ساکن ایران قرار می گیرد. این تقابل را می توان ھم از جنبەھای کلان و ھم از جنبەھای جزئی مورد بررسی قرار داد.
در واقع مشکل ما کوردهای فمینیست بسیار شبیه فمینیسم زنان آفریقایی- آمریکایی است. امروزه بسیاری به این امر واقفند كهخشونت در همە اشکال و بە ویژە در شكل خشونت مجازی، بە زنان و ال جی بی تی کیوها کە می رسد تشدید می شود. در کنار این، لایەهای خشونت برای زنان و دیگر جنسیت ها کە جزو ملیت های فاقد قدرت سیاسی هستند، خود بە خود بیشتر و بیشتر می گردد. این خشونتها نە تنها از طرف دستگاه سیاسی حاكم، بلکە از سوی مردسالاری خودی هم كه در سركوب زنان ملیت ها کم از حکومت نمیاورد، اعمال می شود. اما مشکل مضاعف و دردناك تر در فمینیسم غالب یا مرکز محور و دیدگاه و برخوردی کە بە فمینیسم ملیت ها دارد، نهفته است. گویی فمینیسم مرکز محور شناخت کافی از ما و مشکلاتمان نداشتە و یا نمی خواھد کە داشته باشد. گاهی زنان کورد را با نادیده گرفتن و گاهی با هم سویی با مردسالاری در عرصههای مختلف می آزارد.
زنان كورد در هر فرصتی مستقیم یا غیر مستقیم از این مقوله انتقاد کردهاند. آشنایی به زبان و ادبیات کوردی این امکان را فراهم میاورد که استاتوس های برخیاز فعالان زن كورد را در شبكههای اجتماعی خواند كه از برخوردهای از بالا به پایین و حذفی و تبعیض آمیز فعالان فارس زبان چه در داخل و چه در خارج كشور گلهمندند. برخی مقالههای انگلیسی "آوا هما"[1]نیز به چنین مواردی اشاره دارد. واکنش چند فمینیست کورد [2]به مقالات انتقادی زنان فمینیست فارس زبان [3]در هنگامهی جنگ كوبانی نیز اشاراتی به نگرانی از این قسم برخوردهای به نظر آنان ناعادلانه داشت. موضوع چیست؟
١: تاثیر پذیری از سنت سیاسی مردسالارانهی مركز محور و بدبینی به فمینیسم ملیت ها
از آنجا که سیاسیون مرکز محور ایران کوردها و دیگر ملیت ها را با بدبینی نگریسته و هرگونه حق خواهی آنان را با برچسپ تجزیه طلبی مردود اعلام می كنند، بدبینی نسبت به فمینیسم ملیت ها نیز با عنوان فمینیسم قومی رواج دارد. درواقع همان اندازه كه درك عدم منافات مبارزه برای برابری طلبی جنسیتی و مبارزهی ملی، برای ناسیونالیست های ملیت ها دشوار است، درك وجود ستم ملی به عنوان یك عامل مضاعف در ایجاد تبعیض علیه زنان ملیت ها، علاوه بر تبعیض جنسیتی، برای ناسیونالیست های ایرانی، سیاست مداران مركز محور و نیز برخی فمینیست های فارس زبان دشوار است.
٢: عدم شناخت فمینیسم مرکز محور از مکانیسم های سیاسی- تخریبی رایج در میان ملیت ها
کلاً مشکل نفرت از فمینیسم در میان مردان جامعەی من به عنوان یك كورد، عاملی است برای سرکوب زنان فعال، آن هم بە بهانەی اینکە فمینیست ها دودستگی در میان زنان و مردان جامعە ایجاد کرده، تا همە با هم بە جنگ و مبارزەی متحد با قدرت مداران و بالادستی هایی کە ملت ما را سرکوب کردهاند،نروند! بە نظر می رسد تجربەی اصرار فمینیست های کورد بە این کە جنبش زنان و جنبش ملی متضاد و علیه هم نیستند، برای مردسالاران و سازمانهای سیاسی مرد محور چندان قابل قبول و توجیه پذیر نبوده است، چراکە این مخالفت های مردسالاران با زنان فعال عملاً ریشە در نگرانی آنان از افزایش آگاهی در میان زنان جامعە و بالطبع کم شدن قدرت بی چون و چرای مردان در خانوادە و کاهش استیلای مطلق و بی چون و چرایشان بر زنان دارد، لذا برای این نگرانی بهانەهای سیاسی می تراشند.نسخهای كه توسط برخی مردان و زنان برای حل نسبی این مشكل پیچیده شده است، تغییر نام فمینیسم به یك ورژن كوردی با تلفیقی از نام "زن" به زبان كوردی و پسوندهای "ایسم" یا "لوژی" لاتین است، همچون "ژنولوژی" و "آفرتیسم". شخصا تجویز چنین نسخههایی را مانند تجویز داروهای مسكن می دانم كه درد موضعی را موقتاً كاهش می دهد اما ریشهی درد را از میان نخواهد برد.
نسخهی دیگری هم كه برای جنبش زنان كورد پیچیده شده است، ارائهی ورژنی ایدئولوژیك از فمینیسم ماركسیستی، مطبق با برداشت های یك مرد رهبر[4]است کهصد البته از مابقی مردان رهبر سازمان های سیاسی بسیار فمینیست تر است، اما او حق ندارد برداشت های خود را از یك نحلهی فمینیستی خاص به پیروانش و كل جامعه تحمیل كند، بویژه كه نگرش ماركس و انگلس به خانواده و جنسیت با نقدهای فراوانیمواجه شده است.[5]البته نقدهای جدیی هم به ژنۆلۆژی او وارد شده از جمله نقد امید بهرنگ.[6]شایان یادآوری است که فمینیسم انواع و اقسام فراوانی دارد و کم نیستند فمینیست هایی که خود را لزوماً در یک تقسیم بندی خاص خلاصه و محدود نمی کنند.
البته در جامعه ی تا مغز استخوان مردسالار ما، همهی سازمانهای مرد محور، به غلط مدعی رهبری و هدایت جنبش زنان و دیگر جنبش های اجتماعی هستند، آن هم با سقف شیشه ای و نسخه ای که خود برای این جنبش ها می پیچند. در این جامعه با زنان کورد مستقل و خرد خود- رهبر بهشدت دشمنی می شود. هرچند کە سازمانهای سیاسی ما از افراد منتقد مستقل متنفرند و فرقی ندارد کە منتقد زن است یا مرد، همین کە بە حزبی نقد شود حملەی شدید بە منتقد شروع می شود. منتها فرق منتقد زن با منتقد مرد در این است کە اگر منتقد زن باشد حتما سراغ دستگاه تناسلیش می روند (و در این مورد اگر از حکومت بدتر نباشند، همتایش هستند)، اما اگر منتقد مرد باشد، کمتر بە این مورد حملە می شود. البته اتهامات جنسی و تراشیدن رابطەهای جنسی برای مردان در شوخی ها و گپهای لاکر رومی[7]شان افتخار محسوب می شود! در این میان فمینیست های مرکز محور چون شناختی از مکانیسم های سیاسی-تخریبی سازمان های سیاسی ما ندارند، در برخورد احتمالی با تخریب گران یا سکوت می کنند یا باور! بە این ترتیب مردسالاری سیاسی آزادانە و فارغ بال، خطر منتقدان را برطرف كرده، هرجا هم كه لازم شد یک ژست موقت فمینیستی به خود می گیرد. البته در نهایت هم هیچ گاه بە این سوال پاسخ نمی دهد کە علت تداوم این همه ناکامی و شکست سیاسی علارغم این همە هزینەی جانی و مالی افراد و نیز شعارهای پر زرق و برق و بی عمل دمكراسی خواهانه چیست؟
٣: رواج نگاه مترحمانه یا کم بینانه به زنان ملیت ها
بخش دیگری ازلایەھای تودرتوی ستم و بە تبع آن خشونت تودرتو، بە دستەبندی زنان کورد در دو گروە کلیشەای «قربانی/جنگجو» برمی گردد. گویی در این میان ھیچ چیز دیگری وجود ندارد و زن کورد فقط یا این است و یا آن. اتفاقا این دو کلیشە اکثریت زنان کورد را در بر نمی گیرند. با وجود این، ھم مردسالاری سیاسی کوردی و ھم فمینیسم مرکز محور اشتیاق وافری بە برجستەتر دیدن گروە قربانی دارند (توجە اینکە منظور من در اینجا نفی وجود قربانی خشونت نیست، یا اینکە قصد ندارم لزوم کار برای محو شرایط قربانی گیرندە را انکار کنم. قربانی خشونت در هر شکلی نباید وجود داشتە باشد و دراین شکی نیست) .
تصویرسازی قربانی منفعل خوراک خبری رسانەھای مستقیم و یا اقماری احزاب سیاسی است، به نحوی که وقتی خبری از زنان درج می شود حتما خبر خودسوزی، خودکشی، قتل ناموسی و غیره است. اگر خوانندەای با کوردستان اشنا نباشد، قطعاً فکر می کند زنان کورد، بدبخت ھای کاملا سرکوب شدەای ھستند کە مھم ترین خبر دربارەشان فقط خشونت است و بس. گویا ھیچ خبر مثبتی در بارەی زنان کورد وجود ندارد. درست است کە این خشونت ھا وجود دارند، اما در کنارشان ھم مبارزە علیە این خشونت ھا ھست، و از ھمە مھمتر تعداد زیادی زنان تحصیل کردە و موفق کورد، هم در داخل و هم در خارج از کشور وجود دارند. زنان اھل قلم و فرهنگ نیز در این جامعه حضور دارند. به عنوان مثال خانم عصمت صوفیە تاکنون چند جلد کتاب چاپ کردە است. آخرین کتاب او کە «فرشتگان یە لنگە پا» نام دارد، با نثر شیوایی داستان هفت زن کورد را از نگاھی فمینیستی بیان می کند. چاپ این کتاب به معنای افزودە شدن یک کتاب فمینیستی با قلم یک نویسندەی زن بە کتابخانە و ادبیات کوردستان و ایران است. لیکن با جستجوی گوگل تا زمان نگارش این مقاله، حتی یک لینک خبری دربارهی نشر این كتاب دیده نمی شود. حال اگر عصمت خودسوزی کردە بود سرتیتر خبرھا بود!
از دیگر سوی، این مسئلەی کلیشەسازی از قربانی در میان برخی فعالان زن کورد نیز چنان رسوخ کردە کە فمینیسمی گریان و شیون سرا را شیوع دادە است. شیون و غم و آە و نالە ھم کمک چندانی بە برطرف کردن مشکلات نکردە و حتی در جلب توجە جدی برای حل ریشەای مشکلات قربانی ساز ( قتلھای ناموسی، خودسوزی، ختنە زنان و غیرە) ناکام مانده است. حتی عادی شدن این شیون سرایی باعث بی تفاوتی و نیز تقویت یک نگاه کم بینانە یا مترحمانە از سوی فمینیست های مرکزگرا گشته است. در نهایت برجستە تر بودن کلیشەی قربانی باعث شدە کە توانایی ها و نیازهای متفاوت طیف وسیعی از زنان كورد کە در دو استریوتایپ قربانی/جنگجو نمی گنجند، کاملاً نادیده گرفته شود.
کلیشەسازی زن کورد جنگجو نیز موجب رواج این تفکر اشتباە شدە کە زن توانمند فقط زن مسلح جنگندە است و بس. زنی کە برای خاکش مانند مردان می جنگد و مانند مردان لباس می پوشد. گویا «مرد» استانداردی است کە زن باید بە آن استاندارد نائل گردد تا توانمند شناختە شود! تناقض اینجاست کە لزوماً مرد جنگجوی مسلح، استاندارد توانمند شناسی مردان کورد نیست. جدیداً فعالان حقوق زنان و حتی زنان اجتماع کە ضرورتاً خود را بە عنوان فعال حقوق زنان و یا فمینیست معرفی نمی کنند، تحت تحقیر و خشونت (مخصوصاً خشونت سایبری) جدیدی قرار گرفتهاند مبنی بر اینكه"اگر قوی بودی پس الان می جنگیدی!" بارھا شدە برخی مردان سیاسی دنیای مجازی از پشت کامپیوترھای خود زنان را بە جرم در میدان جنگ نبودن تحقیر کردهاند، در حالی که خود نیز در میدان جنگ نیستند! از طرفی هم برجسته کردن کلیشهی زن جنگجو، حس تقصیر و گناهكاری را در میان برخی زنان بر انگیخته كه چرا نتوانسته و یا نخواستهاند كه بجنگند!
٤: عدم شناخت از گروه مردان روشنفکر نما یا فمینیست نمای ملیت ها
همان گونه کە ذكر شد تقابل فمینیسم غالب با فمینیسم ملیت ھای ساکن ایران نه تنها از جنبههای كلان، بلكهاز جنبەھای جزئی تر نیز قابل بررسی و تامل است. اتفاقاً این جنبەھای غیرکلان سھم بهسزایی در تقابل روزانە و تداوم سرکوب و خشونت علیه زنان کورد دارد. حتی گاھاً بە مردسالاری خانگی وخودی ما امکان و بال و پر بیشتر برای سرکوب فعالان زن ملیت ھا می دهد. بە عنوان مثال در جامعەی ما تعداد قابل توجھی مردان مدعی برابری طلبی جنسیتی وجود دارد که بهعلت شناخت نزدیک بسیاری از ما فمینیست های کورد از جامعه و فعالانمان، به خوبی می بینیم و می دانیم که ادعا و عملکردشان ۱۸۰درجه متفاوت است. از سویی هم با مردان مثلاً روشنفکر و فعال و نویسنده و روزنامه نگار و چه و چه مواجهیم که در برابر فعالان زن فارس زبان چنان فمینیست هایی می نمایانند که نپرس. حتی سخنگو و تریبون فمینیسم کوردی هم می شوند. همین ها در جامعه خود نه تنها با تشکلات و زنان فمینیست مستقل که خط گیرنده از آنان نیستند بشدت بدرفتاری و دشمنی و بدگویی می کنند، که در میان اطرافیان خود نیز کاملا بر عکس آنچه تظاهر کرده اند، عمل می کنند. کوتاه اینکه برای غیر کوردها فمینیست دو آتشه و برای کوردها همان مردسالاران قلدرند. جالب اینجاست که برخی فمینیست های مرکز محور ایران عملاً و شاید ناخواسته و ندانسته (؟!) دست به دست این گونە مردان مدعی و دوچھرە دادە و لایه ای بر ستم بر زنان و فعالان کورد افزوده می کنند، چراکه خواسته یا ناخواسته در مسیر بە حاشیە راندن و سرکوب زنان خود رهبر قدم برمی دارند.در چنین حالتی آنقدر که عملکرد فمینیست ھای مرکزگرا و غالب جای تعجب و تاسف دارد، عملکرد آن گروه از مردان دوچهرهیجامعه تعجب برانگیز نیست، چراکە ما با مکرها و فریب ها و خشونت های اینها متأسفانه زندگی کردەایم و آنها را می شناسیم.
٥: همراهی با مردان آزارگر جنسی/جنسیتی بر مبنای دوستی های مجازی
بی گمان شنیده اید که زنان کورد بە شجاعت معروف هستند، اما این شجاعت گویا فقط برای جنگیدن در جنگ ھایی است کە اتفاقاً مردسالای سیاسی، ھم در ابعاد جھانی، ھم منطقەای و ھم محلی و سازمانی، در ایجاد یا کشاندن پای کوردھا بە این جنگ ھای تابحال بی فایدە و ویرانگر نقش داشتە و دارد. در واقع شجاعت زن کورد یعنی برمبنای سیاست و منافع سیاسی مردسالارانە عمل کردن و برای آنها جنگیدن. تا اینجا برای این زن کف می زنند و سوت وھورا می کشند. اماھمین کە این زن شجاعت نقد مردسالاری خودی را پیدا کند، از او بیزار می شوند. این دیگر با منافع مردسالارانە جور درنمی آید. بھمین دلیل من شجاعت دوم را بالاتر و ارزشمندتر می دانم چرا کە سختی ھای بیشتری در پیش دارد. اینجا دیگرحتی مردەی زن منتقد مردسالاری خودی، منفور است و شھید قابل احترام ناسیونالیسم مردسالارانە نیست، چون بە آنھا نقد کرده و اقتدا ننموده است! حال از ھمە دشوارتر شجاعت زنان کوردی است کە در مقابل آزارھای جنسی/جنسیتی رایج مطابق رسم معمول سکوت نکرده و قالب زن ساکت و نجیب و آبرودار را انتخاب نکردە و قفس را می شکنند. این مورد شجاعت بسیار فوق العادەای می خواهد و بھای بسیار بسیار سنگینی نە تنھا برای زنان معترض کە برای خانوادەھایشان نیز دارد. برای ھمین علارغم امار بالای سکشوال ھرسمنت در ھر فرم آن علیە زنان کورد، اکثریت قریب بە اتفاق زنان سکوت می کنند. متاسفانە مواردی دیدە شده است کە فمینیست های مرکزگرا گاهاًبا وجود این که بە زبان و فرهنگ کوردی آشنایی ندارند و نمی دانند در پس پردەی مسائل ردوبدل شدە بە زبان کوردی واقعاً چە گذشتە است، فقط بر مبنای دوستی های مجازی و سطحی با مردان روشنفکرنما، در صف مدافعان مردان آزارگر زنان فعال و نویسندەی کورد قرار گرفتهاند. فارغ از این کە مگر جامعەی ما چند زن اهل قلم دارد کە آنها هم سرکوب شوند، باید جداً در پوست یک زن کورد بود و تحت شرایط فرهنگی و سنتی عمدتاً زن خفە کن قرار داشت تا عمق رنج و آزار زنان معترض کورد را دریافت. اگر زنان کوردی بە ستوه آمدە و آزار جنسی/جنسیتی را فریاد می زنند، نە تنها خودشان، کە خانوادەهایشان نیزهزینەی گزافی می پردازند. چرا باید با سرکوب زنان معترض کورد هم صدا شد، اما برای زنان معترض کشورهای قدرتمند همچون "می تو"-های آمریکایی هورا کشید؟ این چە فمینیسم و برابری طلبیی است؟ از فمینیسم غالب انتظار می رود به رفع تبعیضی که برایش مبارزه می کند در همه ابعاد پایبند باشد، نه اینکه خود هم تبعیض و طبقه بندی را بازتولید کردە و احتمالاًندانسته و ناخواسته، صرفاً از روی دوستی های مجازی یا گروه بندی های ایدوئولوژیك،به یاركشی پرداخته و با روند سرکوب زنان کوردی که تحت آزار جنسیتی قرار گرفتهاند، هم دست شود.
٦: ناباوری نسبت به قربانیان آزارگرهای جنسی/جنسیتی و گرفتاری در دوگانهی حفظ حریم خصوصی مردان آزارگر
صرف نظر از اینکه در مباحث فمینیستی تحلیل خشونت علیه زنان، بارها بر لزوم باور کردن قربانی تأکید می شود، اما هنوز کلیشهی "زن همیشه مقصر" در ناخودآگاه فمینیست ها نیز به قدرت خود باقیست. گویا این تحلیل ها فقط مختص زنان غربی بوده و شامل زنان ما نمی شود! اگرچه این به معنای عدم سواستفادهی مطلق برخی زنان از موقعیت قربانی و اتهام ناروا به برخی مردان نیست، اما آمارها به درستی از شیوع آزارهای جنسی/جنسیتی علیه زنان و انجام آن توسط مردان، حکایت دارد. مشکل این جاست که برخی فمینیست های مرکز محور به بهای دفاع از حریم خصوصی مردان متهم که در حلقهی دوستان مجازی و غیر مجازی شان قرار دارند، با بازگشت به كلیشهی "زن همیشه مقصر" از آن ور بام می افتند!
بحث رابطەی حریم خصوصی و حمایت از قربانیان خشونت جنسی/جنسیتی بحث بسیار پیچیدەای است. بە آزار جنسیتی زنان ملیت ها و نحوەی برخورد با آن هم کە می رسد پیچیدەتر و تودرتوتر می شود. بسیاری فاکتورھای فرھنگی و خانوادگی و سنن دست وپاگیر و ضد زن در آن نقش بازی می کنند، بخصوص که مانند بسیاری از موارد جهانی، پای مدافعانی از اعضای خانواده نیز به قضیه كشانده شود.
به راستی مردانی کە مبادرت بە آزار جنسی زنان می کنند، چقدر حریم خصوصی شان برایشان مھم است؟ آیا با اطمینان از اینکە صدای قریب بە اتفاق زنان در این موارد درنمی آید، با خیال راحت بە کار خود در خفا ادامە نمی دهند و چنان کە بە کیس استثنایی برخوردند کە تابع کلیشەی زن ساکت محجوب آبرودار و تحمل گر نبود، تازە به یاد حریم خصوصی شان میافتند؟ اصولا آیا از مظلوم نمایی و اعتراض به تجاوز بە حریم خصوصی شان بعد ازافشای آزارگری جنسی، استفادەی ابزاری نمی کنند؟ چگونه است کە در جمع ھای مردانە و گپ ھای لاکررومی شان بە کار خود می بالند؟ آیا در آنجا دیگر حریم خصوصی معنایی ندارد؟
یک جنبەی مهم دیگر در نحوهی تقابل با موارد آزار جنسی/جنسیتی چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی، این است کە مردانی کە اقدام بە آزار زنان می کنند، از انجامش شرم ندارند اما بیشتر مردان جامعە، چە آزارگر و چە غیر آزارگر، از صحبت زنان در این بارە بیزارند و گفتگو در این بارە را مایەی تنزل شخصیت زن و شرم آور می دانند. کسی ھم پاسخ نمی دھد کە اگر گفتگوی زنان دربارەی آن شرم آور است پس چرا انجامش توسط مردان شرم آور نیست؟
۷: فزونی گرفتن فرد محوری، اختلافات و انشعابات
بشر امروزی با گسترش شبكههای اجتماعی درعین اینكه ارتباطات بیشتری یافته است، اما تنهاتر و فردگراتر هم شده است. این تنهایی هم فردی است و هم گروهی! میدانم كه دو واژهی گروهی و تنهایی در كنار هم به شدت متناقض می نماید، اما می بینیم كه گاهی در شبکههای اجتماعی همچون فیسبوك، اگرچه گروه هایی با اسامی مختلف و گاهاً با عناوین فمینیستی از افراد متعددی تشكیل شده است، اما گروه ها عملاً متعلق به تعداد محدودی از پدید آورندگانند و بقیهی افراد اضافه شده به گروه، كه عمدتاً هم بدون اجازهی اولیه اد شدهاند، عملا نقش سیاهی لشكر و ناظر خاموش را بازی می كنند. مشاهداتم از برخی از این گروه ها، چه متعلق به فارس زبانان و چه ملیت های دیگر، از جمله دلایلم برای نوشتن این مقاله شد. شخصاً شاهد بودم چگونه فمینیست ها در ابتدا با شور و شوق جهت بهرهوهری از امكانات شبكههای اجتماعی دور هم جمع شدند، و سپس متعاقب اختلاف آرا بر سر موارد مختلف، از جمله نحوهی مواجهه با مردان روشنفکر محسوب شدهای كه متهم به اعمال خشونت و آزار جنسی/جنسیتی علیه زنان بودند، یا رقابت بر سر رهبری، رقابت های فکری و ایدئولوژیك، دخالت ها و اعمال نظرهایبرخی مردان، و غیره، از هم پاشیده شده و یا انشعاب کردند و به گروههای متفرق تر و تنها تر تبدیل شدند. در این انشعابات واختلافات جمعی از زنان با سرکوب و تبعیض بیشتر مواجه شدند، اما نكتهی قابل توجه این است كه این بار تبعیض از سوی برخی از فعالان حقوق زنان صورت می گرفت. در واقع فعالان جنبشی كه در نفس خود ضد تبعیض است، به بازتولید تبعیض و برخوردهای دوگانه و حتی حذفی و بایكوتی می پردازند![8] گاهی حتی لزومی ندارد که اعضای گروه ها درجبههی یكی از طرفین اختلاف باشند، صرف بی طرفی هم گویا جرم محسوب شده و مشمول مجازات قهر است. این مسئله برای فمینیست های ملیت ها كه لزوماً در دسته بندی های موجود در گروه های فارس زبان نمی گنجند بغرنج تر است، به ویژه كه اگر از سوی طرفین ماجرا تحت فشار روانی برای جبههگیری علیه دیگری قرار گیرند!سوال این جاست كه فعالان حقوق زنان را چه شده است كه خود تكرارگر آنچه می شوند که به آن معترض بودهاند؟ و آیا این برخوردهای تبعیض آمیز چیز تازهای است که فقط محدود به مناسبات روزمره در شبكههای ارتباطی می شود، یا مسبوق به سابقه است؟
٨: تكرار اشتباهات جمع های روشنفكری مردانه
جمع های روشنفكری مردانهی ایرانی اعم از هر ملیت و قومیتی خواسته و ناخواسته دربردارندهی نرم ها و ملاك های مردسالارانه است. بازتولید طبقهبندی و تبعیض از ویژگی های جدایی ناپذیر مردسالاری در هر عرصهای، حتی عرصهی فرهنگی و روشنفكری است. حتی مردان نیز از این مشکل آسیب دیدهاند. به علاوه، خشونت، رقابت های ناسالم، خودبزرگ بینی، خودشیفتگی ، بایكوت و ایزوله شدن از جامعه از جمله بلایای طبیعی جمع های روشنفكری مردسالار جامعهی ماست. چنانچه جمع ها و گروه های فمینیستی آگاهانه یا ناآگاهانه به بازتولید موارد فوق الذكر بپردازند، نفس فمینیستی و ضد تبعیض بودن چنین گروه ها و اجتماعاتی را خدشهدار كرده و كاملاً زیر سؤال می برند.
٩: بحران خرد خود رهبری و استقلال کامل فکری
احتمالاً زنان فمینیست زیادی در مسیر سفر فمینیستی خود از ایستگاه های مردانه گذشتهاند، به ویژه در آغاز این سفر پر ماجرا و در ایستگاه های اول آن. آنجا که در میان جمع های مردسالار روشنفكرانه، در كنار روشنفكرنمایان در درون مردسالار، که تنها خواهان حضور ابزاری و نمایشی زنان در مجامع شان بودهاند، مردان مشوقی هم حضور داشتهاند كه زنان را به سفر به دیار فمینیسم فراخوانده و یا مقدمات آشنایی با فمینیسم را برایشان فراهم آوردهاند. تجربیات و داستان های بسیاری از زنان فمینیست را شنیدهام كه همچون خود من با معضل امامت فمینیستی مردان در ابتدای راه و گاهاً در ادامهی راه مواجه بودهاند. گویی در این سفر زن نمی تواند به تنهایی فكر كند، به تنهایی بقیهی راه را بپیماید، حتماً نیازمند قیمی دائمی خواهد بود، و وای به روزی كه بخواهد از این قیومیت خلاص شود. با وجود این، رهایی از قیومیت و امامت مردان در مسیر فمینیسم، اگرچه دشوار است، اما لذتی بی مانند از رهایی و برابری دارد. در واقع حس بلوغ و بالندگی فمینیستی و رسیدن به استقلال فكری و خرد خود-رهبری، مرحلهی مهمی از تكامل فمینیستی زن است، كه اتفاقاً او را به آزمودن حل منازعات بدون خشونت نیز رهنمون می کند.
به باور من بازتولید تبعیض در میان فمینیست های زن، به احتمال زیاد تحت اثر نفوذ فكری قیم های فمینیستی مرد، تشدید می شود، حتی اگر این قیومیت مخفی باشد. همان گونه كه اشاره شد رقابت، دسته بندی، ایجاد طبقات، تبعیض و حذف رقیبان از ویژگی های غیر قابل انکار مردسالاری است. آیا مردان فمینیست صد در صد از مردسالاری درونی و نهادینه شده فاصله گرفتهاند؟ بهتر است كه مردان فمینیست با تعمق در رفتارها و عملكردهای خواسته و ناخواستهی خود، امكان نقش خود را در بازتولید رقابت ها، دسته بندی ها، تبعیض ها و بروز رفتارهای نادیده گیری و حذفی بررسی كرده و درصورت لزوم بازبینی نمایند. بدون شك این امر كمك شایانی به ارتقای فمینیسم و برابری طلبی جنسیتی خواهد کرد. زنان فمینیست نیز می توانند حامل رسوبات مردسالاری در ذهن خود باشند، پس چه بهتر كه در ایستگاه خرد خود رهبری، وجود خود را از این رسوبات شست و دنیا را جور دیگری دید. دنیایی با امكان حل منازعات از طرق صلح آمیز و گفتگو.
[1]http://www.ihrr.org/ihrr_article/women-en_from-self-rule-to-self-immolation-kurdish-womens-past-and-present/
[5]Marx on Gender and the Family, a Critical Study, by Heather A. Brown
[8]به عنوان نمونه جمع محدودی از زنان فعال ناسیونالیست بیانیههایی با مضمون "ما زنان مبارز" منتشر می كنند وسپس لطف کرده و دیگرانی را كه در جمع "مبارزان" مورد نظر آنها نیستند، فقط به پشتیبانی پس از انتشار فرا می خوانند. یا جمعی دیگر گروهی تلگرامی با نام زنان فمینیست یك منطقه تشكیل می دهند، اما زنان مستقل و زنانی را كه به افكار سازمانی آنان گرایش ندارند، حذف می کنند. گروهی از زنان و مردان با یک گرایش ایدئولوژیك،متعاقب اختلاف نظرهایی بر سر برخورد با مردان متهم به آزارگری جنسی، گروهی فمینیستی تشکیل می دهند و به بایکوت و سرکوب فمینیست های معترض می پردازند. حتی کار برخوردهای تبعیض آمیز به جایی می رسد که مستقیماً متهم به برخوردهای دوگانه می شوند.
نظرات
ارسال یک نظر