رد شدن به محتوای اصلی

عصمت صوفیه‌: در داستان هایم در پی آزادی، انتخاب، فرار از قید و بند، و سرپیچی از تابوها هستم.


عصمت صوفیه‌، مدرس دانشگاه‌، نویسنده‌ و ناشر كورد ساكن نروژ است. جدیداً مجموعه داستانی به‌ نام فرشتگان یك لنگه‌ پا از او به‌ چاپ رسیده‌ است. به‌ همین بهانه‌ با این زن موفق و اهل قلم گفتگویی داشتیم.

پ ١. فرشته‌های یك لنگه‌ پا چندمین كتاب چاپ شده‌ی شماست؟
عصمت قبل از چاپ کتاب "فرشتگان یک ‌لنگه‌پا"، سه کتاب دیگر چاپ کرده ام. اولین کتابم با عنوان "در چشم طوفان" ترجمه مجموعه ای از اشعار شیرکو بیکه س به زبان نروژی در سال ٢٠١٣ است که جایزه ادبی اوردکناپن را در نروژ از آن خود کرد. کتاب دومم مجموعه داستانی است به نام "آسمان گره نمی خورد"، کتاب سوم با عنوان" گذار زنان از سایه به نور" ترجمه ای است از انگلیسی به فارسی از نویسنده‌ی فمینیست و محقق آماندا فورمن که نگاهی اجمالی، اما بسیار عمیق به تاریخ فرودستی و در عین حال نقش آفرینی زنان در طول تاریخ است. با این حساب کتاب فرشتگان یک لنگه پا چهارمین کتاب من است.

پ ٢. در فرشتگان یك لنگه‌ پا داستان هفت زن كورد را به‌ تصویر كشیده‌اید. چگونه‌ این هفت زن را برگزیدید؟
عصمت:  هیچگاه به هنر و ادبیات به عنوان مقوله‌ای تجملی و بی مصرف نگاه نداشته‌ام. شاید من هم مانند سارتر نویسنده و فیلسوف مکتب اگزیستانسیالیسم به الزام ادبیات به تعهد اجتماعی و سیاسی به صورت دربست و کامل موافق نباشم، اما در عین حال هنر و ادبیات را مقوله‌یی تجملی و بی مصرف نمی انگارم. به عنوان نویسنده‌ یک موضوع بیشتر برای گفتن ندارم و آن آزادی هست . آنچه که در داستانهایم بیشتر در پی آن هستم مقوله آزادی، انتخاب، فرار از قید و بند، سرپیچی از تابوها و محدودیات است. در عین حال رنج و درد انسان فاقد آزادی را به تصویر می کشم. در داستانهایم شخصیت ها که از قضا همگی زن هستند دردمند، سرگردان، زخمی و خسته در فقدان آزادی و شادی زندگی می‌کنند. شخصیت های داستان در پی رسیدن به آزادی هر آنچه را که زمانی از دست داده‌اند می توانند باز به دست بیاورند یا به عبارتی آزادیی را که از دست داده اند، حاضرند به قیمت از دست دادن همه چیز باز پس گیرند.  شاید شخصیت های داستان‌ها را در دنیای واقعی بتوانیم پیدا کنیم، اما من نویسنده سعی کرده ام که از قدرت تخیل و آفرینش هنری استفاده کنم و با ترکیب واقعیت و خیال داستانی را طرح بریزم.

پ ۳. ادبیات داستانی از دیدگاه شما چگونه می تواند مسائل جامعه را به خواننده بنمایاند؟
عصمت:  نمی خواهم داستانی بر اساس خوشایند خوانندگان یا نوازش احساسات آنها بنویسم. نوشتن داستان خوب توقع و طلب و اعتماد و اعتقاد است. اگر این جهان را با بیدادهایش به خواننده نشان می‌دهم برای این نیست که تنها با سردی و بی غمی نظاره گر باشند، بلکه می‌خواهم هم خواننده داستانهایم و هم خودم با خشم، نگرانی و احساس مسئولیت خود در آن جهان پر از بیداد و رنج بدمیم و در پی تغییر باشیم. به عبارتی تحول و انقلابی مداوم در خود به وجود بیاوریم.داستان نوشتن و ادبیات داستانی یعنی روح بخشیدن به واقعیت موجود و روح بخشیدن یعنی ساختن. به باور من هیچ چیز برای روح بخشی و بازسازی وجود ندارد به جز همین دنیای رنگارنگ عینی با کدرییش، سنگینی اش، با انبوه قصه هایش، با جنگ و تضاد پی در پی بین شر و خیر که همدیگر را می فرسایند بی آنکه بتوانند هیچگاه آن دیگری را به کلی ویران کنند. این دنیا را و شخصیت های داستانهایم را همانگونه که هست خام خام در اختیار دارم و از این مواد خام با قدرت تخیل و آفرینش داستان می سازم. می نویسم چون باور دارم که افراد با خواندن کتاب می توانند به ارزیابی جامعه و شرایط بپردازند و موقعیت کنونی خودشان را بهتر درک کنند. 
کار ادبیات نشان دادن تلخی‌‌ها، رنج‌ها و واقعیت‌هاست و نه بیان مستقیم آنها. در یکی از داستانهایم با عنوان ملکه‌ی زمهریر زنی به تصویر کشیده شده است که مرموز، دست نیافتنی و غیر قابل باور است. زنی که شاید هیچ گاه او را ندیده ایم، اما او را میشناسیم. زنی که روحی دارد فراسوی آنچه که می‌تواند باور پذیر و واقعی باشد و در تصور بگنجد. او نه نزدیک است و نه دور، نه آشنا و نه غریبه و نهایتاًملکه‌ی زمهریر نه روح یخ است و نه روح آتش. در عین حال که هیچکدام از آنها نیست تمام آنها نیز هست. من این داستان را با تمام ابهام‌ها و مرموزیتش بسیار دوست دارم. در داستان‌های دیگر نیز شخصیت‌ها هر کدام به نوعی درگیر و دربند واقعیتی هستند که همچون عروسک یک لنگه پای شیلان یک لنگه پا و ناقص کرده است. به طور خلاصه اینکه این هفت داستان داستان زنانی است که هر یک به نوعی از فرهنگ جامعه‌ی پدر- مردسالار آسیب دیده‌اند. این زنان گرچه خاست‌گاه‌های متفاوتی دارند، اما تحت فشار فرهنگ مرد مدار، ضربه‌هایی را متحمل شده‌اند که اثرات روحی ویران کننده‌ای بر آن‌ها گذاشته است. ماجراهایی که زنان را آن‌چنان دچار ناهنجاری‌های رفتاری و اختلال روانی کرده که زندگی آن‌ها را از روال طبیعی خود خارج کرده است. من همچون نویسنده هرگز در پی اسطوره سازی نیستم بلکه چهره‌ی انسان عادی را به تصویر می کشم. شاید گاهی که به جای داستان و رمان شعری نوشته‌ام، خواسته یا ناخواسته اسطوره سازی هم کرده‌ام، اما ادبیات داستانی از نظر من توصیف و بیان همان شخصیت ها و افراد عادی جامعه است که مدام در حال انقلاب دائم در وجود خودشان و مدام در حال دگرگونی و تغییرنداز طرف دیگر من می نویسم نه برای صرفا خوانده شدن توسط مخاطب فرضی، بلکه تمام کلمه‌ها و واژه‌ها، جمله‌ها و نهایتاًطرح کلی داستان برای من به عنوان نویسنده فرصتی به دست می دهد که از خودم بیرون بیایم و خودم را به میان جهان بیافکنم. نوشتن برای من غواصی در قعر اقیانوس هستی و جامعه و افراد آن جامعه‌ای است که در آن زندگی می کنم. 

پ ۴. از آنجا که برخی از داستان هایتان بازگوی تبعیض جنسیتی در فضای سیاسی مردسالار كوردی است، آیا با واکنشی مواجه شده‌اید؟ چه‌ انتقادی چه‌ نادیده‌ گیری؟
عصمت:  من معتقدم که دغدغه ها، دردها و از طرف دیگر ارزش‌های زنان در زندگی با ارزش‌های مردان از اساس تفاوت دارد.در جامعه ای که قدرت، پول و نفوذ در اختیار مردسالاری است، همیشه مردان از زنان گفته اند و در باره‌شان نوشته‌اند. اکنون زمانی است که زنان باید از خودشان و همجنسانشان بنویسند. هرچند که رابطه‌ی ما با جهان واقعیت باید باشد، نه فقط جهان مردان یا زنان، اما تا زمانی که واقعیت های جامعه‌ی ما تفاوت بین این دو جنس و نیز تفاوت ارزش ها و دایره‌ی قدرت این دو است، ناچار باید همان واقعیت تلخ را نوشت و بیان کرد. وقتی نویسنده زنی که از قضا متعلق به ملتی بی دولت است و روابط و هنجاری های مردسالارانه در آن کاملا نهادینه شده است و تنها با سر دادن شعارهای ناسیونالیسیتی و برانگیختن غرور ملی می توان همچون یک زن مطرح شود، بیاید وساختار ضد زن را زیر سوال ببرد و داستان زنانی را بیان کند که گرچه از خاست گاههای متفاوتی می‌آیند، اما هر یک به نوعی از فرهنگ جامعه‌ی پدر- مردسالار آسیب دیده‌اند و تحت فشار فرهنگ مرد‌مدار، ضربه‌هایی را متحمل شده‌اند که اثرات روحی ویران کننده‌ای بر آن‌ها گذاشته است؛ مطمئنا نمی تواند انتظار حمایت، پشتیبانی یا تعریف و تمجید از طرف جامعه‌ی کاملا مردسالار را داشته باشد. وقتی که بر خلاف ساختار باشی، وقتی که از تهییج احساسات ملی گرایانه دوری کنی و درد و رنج زنانی را به تصویر بکشی که هرگز رنج و دردشان به رسیمت نشناخته شده است، آنوقت انتظار غیر معقولی است اگر بخواهم منتظر حمایت یا پشتیبانی قرار بگیرم. نکته‌ی دیگر اینکه جامعه‌ی مردسالار هرگز تمایلی به خواندن ادبیاتی در این مایه ها ندارد تا بخواهد خوب یا بد انتقادی داشته باشد. 

پ ۵. شرایط نوشتن برای شما چگونه است و نفس نوشتن را چگونه می بینید؟ 
عصمت:  من هرگز مانند ویرجینیا ولف به اتاقی برای خود برای نوشتن نیاز نداشته‌ام. هر چند می دانم که اتاق در نوشته ویرجینیا ولف جنبه نمادی دارد و منظور تا حد زیادی خارج بودن از سلطه‌ی مردانه و استقلال مالی و فکری است، اما من شخصاًداستانهایم را در کافی شاپ شلوغی در طبقه دوم یک مرکز خرید بزرگ که صدای همهمه‌ی انسان ها را در کنار و اطرافم می شنوم و وجود واقعی آنها را احساس می کنم، می نویسم. برای من تمام فضای عمومی آن کافی شاپ و اطراف آن اتاقی برای خودم است و این به این معنی است که در جایی زندگی می کنم که در فضای عمومی و در کنار همهمه‌ی آدمها احساس امنیت می کنم. کسی بر من سلطه‌اای ندارد و استقلال مالی و فکری نیز دارم. 

پ ۶. از چه نویسندگان یا مکتب فکری الهام گرفته اید؟ 
عصمت:  متاثر از مکاتب فلسفی همچون اگزیستانسیالیسم سارتر و مخصوصا متاثر از دیالکتیک مارکس و هگل و در عین حال مشتاق و سرگردان در وادی عرفان مولانا و شمس هستم. گاهی به ترکیب این دو دست می زنم. من از اینها در نوشته‌هایم الهام می گیرم. ترکیب عجیبی هست.

پ ۷. تا جایی كه‌ می دانم مجوز یك موسسه‌ی انتشاراتی را در نروژ دارید. آیا برای تقویت قلم زنان کورد و چاپ آثارشان چه در داخل و چه در خارج ایران، برنامه‌ای دارید؟
عصمت:   بله. من مجوز نشری را در نروژ کسب کرده ام و امیدوارم که زنان کورد بتوانند آثارشان را به زبان های کوردی، فارسی یا هر زبان دیگری برای ما ارسال کنند. این نشر بیشتر در نظر دارد تا بر آثار زنان تمرکز کند. ولی برای موفق شدن در این زمینه ما به همکاری دوستان ویرایشگر، طراح و صفحه آرا نیاز داریم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

حسرت های مادر بزرگ\ مرجان نقیه

من در اين عكس كلاس پنجم دبستانم. همان روزهايي كه هنوز براي دو اسمه نماندنم هر روز تلاش مي كردم و مي خواستم به هر قيمت شده، تنها نامي كه در شناسنامه ام هست را صدايم كنند نه نامي كه مادربزرگم آرزو داشت لااقل بتواند روي يكي از دختركانش بگذارد !  ‎ مادربزرگم نتوانسته بود كه أسامي ايي كه شوهرش هميشه در بازگشت از اداره سجلي با لبخند پيروزمندانه به رخش كشانده بود و انتخابي از شاهنامه بود را به اسامي  دلخواه مذهبي و ساده خودش تغيير دهد . (علي) دلخواه مادربزرگ ( ايرج) ثبت شد. (محبوبه) كه مورد علاقه اش بود (منيژه) ثبت شد، و ... ‎ بله مي گفتم كه من اينجا من در اين عكس كلاس پنجم دبستان هستم وپنج سال بود كه فهميده بودم مادرم سعي دارد با وانمود كردن اينكه نام من (محبوبه) است برحسرتي از حسرت هاي دل مادرش مرهمي گذارد! من اينجا در اين عكس دقيق اً نوروزي را به ياد دارم كه من بلاخره با نام درون شناسنامه ام (مرجان) صدا زده مي شدم ! حالا مادربزرگ مرا به نام خودم صدا مي زد و من براي حسرت او متاسفم !  به همه گفته بودم :حاضرم اين اسم داري (ه) آخر كه از آن بيزارم را تنها مادربزرگ اجازه...

بازتولید تبعیض و سرکوب در یك جنبش ضد تبعیض\ رویا طلوعی

جنبش زنان در كل جهان با اعتراض به‌ تبعیض جنسیتی شكل گرفته‌ است. اگرچه‌ زنان به‌ طور فعال درسایر جنبش ها مانند جنبش های ملی و جنبش ضد برده‌داری، علیه‌ انواع دیگر تبعیض مشاركت فعال داشتند، اما دیر یا زود دریافتند كه‌ در بطن جنبش های ضد تبعیض، خود زنان به‌ خاطر جنسیتشان با تبعیض جنسیتی مواجه‌ اند. اگرچه‌ مبارزه‌ی زنان علیه تبعیض جنسیتی مبارزه‌ای طولانی و نسبتا پرثمر بوده‌ است، اما دیری نپایید كه‌ فمینیسم سیاه وجود تبعیض در این جنبش ضد تبعیض را به‌ چالش كشید.  طرح تئوری اینترسکشنالیستی گشایش دربی بود برای شنیدن صدای زنان بی صدا یا کم صدا در میان غریو صدای زنان فمینیست غالب. این فمینیسم غالب در غرب می تواند فمینیست سفیدپوست غیر فقیر باشد. در كل جھان نیز می تواند   فمینیسم زنان کشورھای قدرتمند مثل کشورھای غربی باشد . لیكن برای ما در مقیاس کوچک تر و محلی تر، فمینیست غالب می تواند فمینیسم ایرانی مرکز محور باشد کە گاھاً بجای ھم دلی، عملا در تقابل با فمینیسم ملیت ھای ساکن ایران قرار می گیرد. این تقابل را می توان ھم از جنبەھای کلان و ھم از جنبەھای جزئی مورد بررسی قرار داد . در وا...